حافظ در ادبیات آلمانی
سياسي
بزرگنمايي:
پیام فارس - تهران- آلمانیها از قرن هفدهم میلادی با ادبیات ایران آشنا شدند. در بخشهای پیشین این نوشتار با چند تن آلمانیزبان که نقش مهمی در شناساندن ادبیات فارسی و خاصه حافظ داشتهاند، آشنا شدیم؛ همچون: اولئاریو س، رویچسکی، پورگشتال، گوته و روکرت. اینک ادامه سخن.
در روزنامه اطلاعات به نقل از دانشنامه حافظ و حافظپژوهی (با حذف منابع) آمده است؛
پلاتن
دیگر شاعر برجسته آلمانی که در پرتو آثار هامر پورگشتال با اندیشه و شیوه سخن شاعران ایرانی آشنا شد و سپس توان خود را در پردازش غزل به زبان آلمانی آزمود، آوگوست فون پلاتن است که در 1822 در وین به دیدار پورگشتال شتافت. پلاتن شاگرد روکرت بود و به علت دلبستگی به استادش، به فراگیری زبان فارسی و عربی پرداخت و استعداد شگرف خود را بروز داد. او علاوه بر زبان مادری، به زبانهای فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی، هلندی، سوئدی، یونانی و لاتینی تسلط داشت و آثار نویسندگان ملل مختلف را به زبان همانها میخواند و مضامینی را که مناسب میدید، اقتباس میکرد و در نوشتهها و اشعارش میگنجاند. او در زبان فارسی نیز به حدی پیشرفت کرد که دیوان حافظ را میخواند و جوهر مضامین بعضی غزلیات را در قالب اشعاری نغز و دلپذیر به اسلوب غربی درمیآورد و به زبان آلمانی برمیگرداند. برای نمونه او در ابیات دلانگیزش تحت عنوان «آینه حافظ» به تبعیت از روکرت قالب غزل و نام حافظ را به کار برد و در جامه این قالب بیگانه، مطالب خویش را بیان کرد و مطلع شعرش نیز ناظر بر تفسیری یکسره دنیوی از اشعار حافظ بود. البته تأثیر گوته هم در اشعار او نمایان است. او همچون گوته به تقلید از حافظ و به شیوه او از ساقی و می و معشوق سخن گفت و از زمانه و مردم روزگار شکوه سر داد و با آوردن مضامین حافظ، حال و هوایی شرقی به اشعار خویش بخشید. پلاتن اشعار حافظ را به آلمانی ترجمه کرد که این ترجمه نوعی شعر آلمانی است که تحت اسلوب شرقی قرار گرفته است. او برای اینکه مقاصد حافظ بهتر معلوم شود، در اوزان شعر آلمانی ابتکاراتی به عمل آورد و آن را در کتاب خود با عنوان «منتخبی از درخشانترین اشعار حافظ» گنجاند و در این ترجمه، نهایت درجه امانت و قدرت طبع را بهکار برد. ترجمه پلاتن این اندازه اهمیت داشت که بعدها فریدریش فایت (Veit) پایاننامهای درباره این ترجمه با عنوان «تقلید پلاتن از دیوان حافظ» نوشت (1908) و در آن نوعی «وحدت اندیشه» را در اشعار حافظ کشف کرد.
در میانه سده نوزدهم و در دوره حیات کسانی چون روکرت و پلاتن، دو اثر مهم درباره حافظ در کشورهای آلمانیزبان منتشر شد. تصحیح متن دیوان توسط هرمان بروکهاوس (18541860) و انتشار اثر سه جلدی روزنتسوایک (Rosehzweig) در فاصله سالهای 1858 و 1864 که ترجمهای دقیق است و در بردارنده تمامی اشعار اصیل و دخیل حافظ، بالغ بر 573 غزل. ترجمه روزنتسوایک که بیبهره از ظرایف هنری شعر حافظ است، ترجمهای است کمیاب و به گفته شیمل هنوز اثر مفیدی بهشمار میرود.
داومر
مترجم دیگری که به ترجمه غزلیات حافظ به زبان آلمانی پرداخت، فردریش داومر (Daumer، درگذشته 1875) شاعر آلمانی است. او قسمتی از غزلهای حافظ را با عنوان «ترانههای حافظ» در هامبورگ منتشر کرد. داومر از شاعرانی بود که رویکردی دنیوی به اشعار حافظ داشت و انزجار خود از زرق و ریا را از زبان حافظ ابراز میکرد. در واقع از آنجا که او خود پیوندش را با الهیات مسیحی گسسته بود، انزجار از کلیسای زمانه را در قالب غزلیات به زبان میآورد. علاوه بر این، او توانسته بود جنبههای فلسفی و عرفانی غزلیات حافظ را بهطور برجسته جلوهگر سازد.
در کنار داومر که الهامات شعریاش متأثر از حافظ بود و یوهانس برامس (Brahms) بر روی اشعار او قطعاتی ساخت، میتوان از میان عده کثیری از مترجمان حافظ، از فردیناند نسلمان (Nesselmann) نام برد که منتخباتی از اشعار حافظ را با عنوان «دیوان شمسالدین محمد حافظ شیرازی گزیده اشعار» در 1856 به آلمانی ترجمه و در برلین منتشر کرد. فریدریش مارتینفون بودنشتدت نیز از جمله مقلدان شعر حافظ است که دفتر اشعارش در بردارنده 14 غزل حافظ با عنوان «خنیاگر شیراز» منتشر به سال 1880 کتابی است با حال و هوای اشرافیمنشانه، در حالی که اثر یکی دیگر از مترجمان آلمانی حافظ، هانس بستگه (Bethge) تحت عنوان سرودههای حافظ اثری است رمانتیک.
نیچه
تأثیر حافظ بر ادبیات آلمان، منحصر به شاعران و ادیبان آلمان در سده نوزدهم نشد و برخی از فیلسوفان بزرگ آن کشور هم به حافظ علاقه و ارادتی وافر نشان دادند و اینگونه است که در جایی که گمانش نمیرود، با یکی از شگفانگیزترین بازتابهای شعر حافظ مواجه میشویم: در شعر و اندیشه فریدریش ویلهلم نیچه فیلسوف بزرگ آلمان (18441900)، که «سرمستی برین و فرا دنیوی حافظ» را احساس کرده بود. تذکرش مفید است که گویا نام حافظ و سعدی، تنها نامهاییاند که از ایران دوره اسلامی در آثار نیچه آمده است. نیچه یکی از نمونههای عالی خردمندی بینای «دیونوسوسی» خود را در حافظ مییابد. نام حافظ ده بار در مجموعه آثار وی آمده است. البته دلبستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی شرقی از حافظ و حکمت شرقی او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقش اساسی داشته است. در آثار نیچه نام حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته میآید و نیچه هر دو را به عنوان قلههای خردمندی ژرف میستاید. همانطور که آشوری گفته، حافظ نزد نیچه نماینده آن آزادهجانی شرقی است که با وجد دیونوسوسی با نگاهی تراژیک، زندگی را با شور و سرشار میستاید، به لذتهای آن روی میکند و در همان حال، به خطرها و بلاهای آن نیز پشت نمیکند. اینها از دید نیچه ویژگیهای رویکرد مثبت و دلیرانه، با رویکرد تراژیک به زندگی است. نیچه عناصر دیونوسوسی مورد نظر خود را که دارای ویژگیهایی چون زندهدلی، سرمستی و میل به زندگی بود، در شعر حافظ مییابد و در آنچه در جهانبینی حافظ به «رندی» تعبیر میشود. از این رو نیچه به حافظ از دیدگاه انسان یونان باستان مینگرد و حافظ برایش همچون انسان یونان باستان عمل میکند و شخصیتی است که زندگی را میشناسد، رمز و رازش را میداند، و به قول خود نیچه حکمتی بنا میکند که از بزرگترین کاخهای جهان بزرگتر است. در میان پارهنوشتههای بازمانده از نیچه از جمله شعری خطاب به حافظ هست: «به حافظ پرسش یک آبنوش»:
«آن میخانهای که تو از بهر خویش بنا کردهای / گنجاتر از هر خانهای است، / بادهای که تو در آن پروردهای / همه عالم آن را در کشیدن نتواند./ آن پرندهای که [نامش] روزگاری ققنوس بود، / در خانه مهمان توست./ آن موشی که کوه زاد، / همانا خود تویی./ ققنوس تویی، کوه تویی، موش تویی، / تو که هماره در خود فرو میریزی و / هماره از خود بر میکشی./ ژرفترین فروافتادگی بلندی تویی، / روشنترین روشنی ژرفاها تویی./ تو را، تو را با شراب چه کار؟»
آلمانیها در شناساندن حافظ به اروپا و ترجمه دیوان او به زبان آلمانی، بزرگترین گامها را در میان ملتهای اروپایی برداشتند و این علاقه به حافظ در قرن بیستم نیز تداوم یافت. در اوایل این قرن شعر حافظ، گئورگ یاکوب را بر آن داشت تا در 1906 مقالهای جالب توجه درباره میخانه و اهل آن در جشننامه تئودور نولدکه بنگارد و همین امر سبب شد تا هلموت ریتر خاورشناس نامدار آلمانی که بر زبانهای فارسی و عربی و ترکی تسلط داشت و ترجمههای متعدد از شاهنامه، آثار ابوعلی سینا و مولانا به دست داده بود، ترجمه زیبای خود را از اشعار حافظ در جشننامه یاکوب در 1932 به چاپ برساند و بدینگونه خود را در ردیف بهترین مترجمان حافظ به زبان آلمانی قرار دهد. این محقق بزرگ آلمانی حتی به تصحیح دیوان حافظ هم اقدام کرد؛ اما بدون آنکه تصحیح مهم خود را از دیوان به پایان برساند، در 1971 درگذشت. مقاله او درباره حافظ در روایت ترکی دانشنامه اسلام در 1950 شرح مختصری از تمامی وقایع و یافتههای مهم تحقیقاتی درباره حافظ است.
البته در میانه قرن بیستم نباید از نقش محققانی مانند هانس هاینریش شدر (Schaeder) در شاهکارش «تجربه گوته از شرق» و هانس روبرت رومر در «مسائل حافظشناسی» (1951) غفلت کرد. این محققان هر یک به نوبه خود به کار تحلیل و تفسیر اشعار حافظ در آلمان رونق بخشیدند و مسائل نوینی را در حافظشناسی در قلمرو زبان آلمانی پیش کشیدند. با این حال، پس از این محققان تحقیق در احوال و افکار حافظ و نیز ترجمه اشعار او به آلمانی ادامه یافت، چنان که یکی از مهمترین کوششها در ترجمه دیوان حافظ به آلمانی در قرن بیستم، متعلق به رودولف کایل (Keil) است که در 1957 به چاپ رسید.
پس از این اثر یوهان کریستف بورگل (Burgel) استاد اسلامشناسی دانشگاه برن سوئیس جُنگ سودمندی از اشعار حافظ را در سال 1972 منتشر کرد که به گفته شیمل، با کتاب «پنجاه شعر حافظ» اثر آرتور آربری قابل قیاس است. کتاب بورگل در بر دارنده ملاحظاتی درباره مطالعات حافظشناسی و ویژگیهای تغزل فارسی است. بورگل در کتاب کمحجمی به نام «سه رساله درباره حافظ» که در 1975 به چاپ رسید و به قلم کورش صفوی به پارسی برگردانده شد، کار ترجمه و تفسیر شعر حافظ را دنبال کرد و در آن به بررسی موضوع «گوته و حافظ» و بعضی از مفاهیم اصلی دیوان حافظ، مانند عشق و عقل پرداخت. بورگل بهجز این پژوهشها، به چاپ جدیدی از ترجمههای روکرت از اشعار حافظ اقدام کرد و آن را در سال 1988 به مناسبت سال روکرت منتشر ساخت.
-
جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۳:۳۲
-
۶۴ بازديد
-
-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/103085/