از «زنگ انشا» تا «نویسندگی»/ از «روباه رنگارنگ» تا «بادی و بادک»...
مقالات
بزرگنمايي:
پیام فارس - این قصه داستان نویسندهای است که از کودکی به کتاب و مطالعه علاقمند بوده و محدودیتها ذهن پویای او را خاموش نکرده بلکه امیدوارتر و با انگیزهتر از قبل راه خود را ادامه داده است.
مریم کوثری هنرمند علاوه بر نگارش کتابهای مختلف در حوزه کودک و نوجوان تاکنون 43 عنوان از مجموعه کتابهای "حسنی" را نوشته که برای اکثریت بچهها و خانوادههایشان آشناست و به نوعی با "حسنی" وارد دنیای بچهها شده است.
این نویسنده توانا در بین آثار خود یک مجموعه شعر و داستان از سفر "حسنی" به استانهای مختلف دارد که بچهها را با نقاط دیدنی و سوغات شهرها آشنا میکند مانند "حسنی سفر رفته باز - این دفعه شهر شیراز، "حسنی چه شاد و خندان - داره میره همدان" و...
برای آشنایی بیشتر با این نویسنده نام آشنا که خانوادهها و بچهها خاطرات زیادی از کتابهایش دارند گفتوگویی با وی داشتیم که در زیر میخوانید.
مریم کوثریهنرمند متولد سال 59 در همدان هستم. رشته تحصیلیام کارشناسی مدیریت فرهنگی است.
کوثری: وقتی زنگ انشا را درک کردم شروع به نوشتن کردم انشاهای خوب و داستان مینوشتم، اتفاقی که برای همه بچهها میافتد.
کوثری: سالها نوشتم و پیگیری کردم تا اینکه پسرم که به دنیا اومد و با بزرگتر شدنش کتابهایی برای او میخریدم اما با خرید هر کتاب به محتوای آن هم توجه میکردم و مطالبی را مینوشتم.
از همان زمان دیگر به جای اینکه کتاب بخرم خودم مینوشتم و برای او میخواندم و پیگیری کردم تا بتوانم کتابهای نوشته شده را چاپ کنم.
کوثری: سال 90 بود که انتشارات اردیبهشت تهران 3 کتابم را چاپ کرد که عنوانهای آنها داستانهای طنز و قصههای موزون است؛ قصههایی که به زبان نظم و شعر و داستان کودک است.
کوثری: 43 عنوان کتاب برای انتشارات اردیبهشت نوشتم که اکثریت با عنوان حسنی است؛ عناوین کتابهای داستان بچهها زیاد است بخواهم بگویم مثلا یک مورد حسنی به استانهای مختلف رفته که شهرها برای بچهها معرفی شده است.
کوثری: در خانواده ما پدر و مادرم تقریبا بیسواد بودند، هر چند پدرم سواد ابتدایی داشت، برای من که بچه بودم کتابهای ترکی میخواند کمی ذوق شعر داشت به طوری با ما که حرف میزد آخر حرفهایش هم قافیه بود.
کوثری: بله؛ خاطرهای که خودم هم تاکنون فراموش کرده بودم و دخترخالهام به من یادآوری کرد اینکه کلاس دوم ابتدایی بودم و زمان جنگ بود و ما برای پناهندگی به روستا رفته بودیم و آنجا زندگی میکردیم.
دخترخالهام چند سالی از من بزرگتر و باسوادتر بود. ما با یکدیگر برگههای دفتر و کاغذهای اضافی را به هم میدوختیم و کتابچه درست میکردیم، روی آن و داخل برگهها نقاشی میکردیم و مطالبی هم مینوشتیم. داستانهایش را من میگفتم و دخترخالهام چون خط خوبی داشت، مینوشت. جالبتر اینکه آنها را به همکلاسی یا دوستانمان میفروختیم، اما علاقه به کتاب از بچگی با من بود زیرا اولین کتابی هم که دوستم به من داد هنوز تصاویر آن کتاب در ذهنم است که عنوان آن "دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم" است و هر روز از خانه تا مدرسه میخواندم.
کوثری: اولین داستانم برای کودکان بود که نوشتم اما چاپ نشد. این قصه را که از پدربزرگم شنیده بودم با عنوان "روباه رنگارنگ". اما بعدها قصهای که از مادربزرگم شنیده بود با عنوان "پیرمرد و شتر پادشاه" را نوشتم که به عنوان اولین داستانم چاپ شد.
-
شنبه ۲۰ دي ۱۳۹۹ - ۰۰:۵۱:۰۹
-
۱۴۲ بازديد
-
-
پیام فارس
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/171433/