يکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴
سیاسی

خشم واشنگتن از استراتژی ابهام نظامی چین

خشم واشنگتن از استراتژی ابهام نظامی چین
پیام فارس - اکو ایران /متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست ایالات متحده دهه‌هاست که تلاش می‌کند روابط نظامی خود با چین را در ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - اکو ایران /متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ایالات متحده دهه‌هاست که تلاش می‌کند روابط نظامی خود با چین را در چارچوبی قابل‌کنترل نگه دارد؛ رویکردی برگرفته از الگوهایی که در دوران جنگ سرد برای مدیریت روابط واشنگتن و مسکو به‌کار گرفته می‌شد. اما چین واضحاً تمایلی به پیروی از مسیر شوروی ندارد.
بازار
در 24 اکتبر 2023، یک بمب‌افکن B-52 نیروی هوایی آمریکا در حال انجام مأموریتی شبانه در فضای بین‌المللی بر فراز دریای جنوبی چین بود که یک جنگنده چینی در رادارهایش ظاهر شد و به تعقیب آن پرداخت. خلبان چینی با انجام مانورهایی خطرناک و پرسرعت تا فاصله‌ی 3 متری این بمب‌افکن نزدیک شد و جان هر دو خدمه را به خطر انداخت.
به نوشته نشریه فارن افرز، این حادثه تنها چند ماه پس از ماجرای مشابهی در ژوئن همان سال رخ داد؛ زمانی که ناوشکن آمریکایی یو‌اس‌اس چونگ-هون هنگام عبور از تنگه تایوان، با یک ناو جنگی چینی روبه‌رو شد که در حرکتی تهاجمی از کنار آن عبور کرد و سپس با فاصله‌ی فقط 140 متری جلوی آن پیچید. ناوشکن آمریکایی برای جلوگیری از برخورد ناچار شد سرعت خود را به‌سرعت کاهش دهد، در حالی که کشتی چینی هیچ پاسخی به تلاش‌های ارتباطی نداده و قواعد بین‌المللی برخورد در آب‌های آزاد را نقض کرد.
نگرانی از سوءتفاهم با پکن
این دو مورد تنها نمونه‌هایی از چندین برخورد نزدیک و پرتنش میان نیروهای آمریکایی و ارتش آزادی‌بخش خلق چین در سال‌های اخیر هستند. در حالی که برنامه‌ریزان نظامی آمریکا بر احتمال اقدام نظامی عمدی چین در غرب اقیانوس آرام - به‌ویژه در ارتباط با تایوان - تمرکز دارند، چنین حوادثی نگرانی فزاینده‌ای در میان تحلیلگران آمریکایی ایجاد کرده است: اینکه یک اشتباه یا سوءتفاهم ساده می‌تواند دو قدرت بزرگ جهان را به‌سمت درگیری ناخواسته سوق دهد.
این نگرانی البته تازه نیست. ایالات متحده دهه‌هاست که تلاش می‌کند روابط نظامی خود با چین را در چارچوبی قابل‌کنترل نگه دارد؛ رویکردی برگرفته از الگوهایی که در دوران جنگ سرد برای مدیریت روابط واشنگتن و مسکو به‌کار گرفته می‌شد. در دهه 1990، زمانی که برتری نظامی آمریکا نسبت به چین مطلق بود، تمرکز واشنگتن بر اطمینان‌بخشی و گفت‌وگوهای نظامی بود. اما امروز، با افزایش حضور نظامی چین در دریای جنوبی و تنگه تایوان و تشدید تنش‌ها در زمینه‌هایی چون تجارت و فناوری، رویکرد واشنگتن بر ایجاد سازوکارهای اعتمادسازی و ارتباطات بحرانی متمرکز شده تا مانع از آن شود که حادثه‌ای کوچک به بحرانی تمام‌عیار تبدیل شود. نماینده کنگره آمریکا آدام اسمیت در سفر اخیرش به پکن گفت: «چین سریع‌ترین رشد نظامی و هسته‌ای جهان را دارد و آمریکا بزرگ‌ترین ارتش دنیا را. خطرناک است اگر درباره توانایی‌ها و نیت‌های‌مان ارتباط منظم نداشته باشیم».
با این حال، تلاش‌های مکرر واشنگتن برای بهبود ارتباطات نظامی با پکن با مقاومت چین روبه‌رو شده است. پکن حتی از پذیرش و تدوین بنیادی‌ترین قواعد ارتباطی و عملیاتی نیز خودداری کرده است. دلایل این بی‌میلی در طول زمان تغییر کرده، اما یک عامل ثابت مانده است: بی‌اعتمادی عمیق چین به ابتکارهای آمریکایی و تردید در اینکه چنین اقداماتی به سود پکن باشد. حالا که موازنه نظامی میان دو کشور نزدیک‌تر شده و خطر تشدید تنش‌ها افزایش یافته، مقام‌های آمریکایی باید برای ازسرگیری دیپلماسی نظامی با چین این بی‌اعتمادی تاریخی را درک کنند و سپس راهی برای کاهش آن بیابند.
درس‌هایی از دوران جنگ سرد
دیپلماسی نظامی میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد، مدت‌هاست که به‌عنوان الگوی روابط بین دو نیروی نظامی رقیب شناخته می‌شود. دو کشور با وجود دشمنی عمیق ایدئولوژیک و خطرات هسته‌ای، توانستند مکانیسم‌های ارتباطی و محدودکننده‌ای برقرار کنند. برای نمونه، توافقنامه‌ی «جلوگیری از حوادث دریایی» در سال 1972 با هدف کاهش خطر برخورد کشتی‌ها و جلوگیری از تشدید تصادفی تنش‌ها در دریا امضا شد. همچنین در سال 1989 توافقی دیگر برای جلوگیری از حوادث خطرناک نظامی به امضا رسید که استفاده از تسلیحاتی مانند لیزر را محدود می‌کرد. این توافق‌ها همه مشکلات را حل نکردند و در طول جنگ سرد همچنان برخوردهای خطرناکی رخ داد، اما در جلوگیری از تشدید درگیری‌ها نقش بازدارنده مهمی ایفا کردند.
در آغاز روابط دیپلماتیک میان چین و آمریکا در اوایل دهه 1980، استراتژیست‌های آمریکایی کوشیدند همین الگو را در روابط نظامی با پکن به کار گیرند. در آن زمان تماس‌های محدودی میان ارتش‌های دو کشور برقرار شد، از جمله دیدارهایی درباره دکترین نظامی و آموزش‌های کلی. اما پس از سرکوب اعتراضات میدان تیان‌آن‌من در سال 1989، واشنگتن این همکاری‌ها را به حالت تعلیق درآورد. روابط در اوایل دهه 90 اندکی بهبود یافت، اما هم‌زمان فعالیت‌های نظامی دو طرف در نزدیکی مرزهای یکدیگر شدت گرفت و برخوردهای خطرناکی مانند حادثه‌ی اکتبر 1994 در دریای زرد به وقوع پیوست، زمانی که زیردریایی و جنگنده‌های چینی تا فاصله‌ای بسیار نزدیک از ناو هواپیمابر یو‌اس‌اس کیتی‌هاک رسیدند. 
در همان دوران، مقام‌های چینی بارها از پروازهای شناسایی آمریکا در نزدیکی حریم هوایی‌شان شکایت کردند و به درستی گفتند که این پروازها برای شناسایی سیستم‌های دفاعی و رویه‌های عملیاتی چین طراحی شده‌اند. بحران سوم تنگه تایوان در سال‌های 1995 و 1996 نقطه‌ی اوج این تنش‌ها بود. در واکنش به گلوله‌باران چین در اطراف تایوان، آمریکا دو ناو هواپیمابر خود را به اقیانوس آرام غربی اعزام کرد تا به پکن هشدار دهد. چین این اقدام را تحقیرآمیز و تحریک‌آمیز خواند، و از آن پس بی‌اعتمادی میان دو ارتش عمیق‌تر شد.
در واشنگتن، این بحران موجب شد تا دو حزب اصلی آمریکا بر سر ضرورت ایجاد کانال‌های ارتباطی نظامی با پکن به توافق برسند. اما در عین حال، رهبران غیرنظامی و نظامی پنتاگون انگیزه‌های دیگری نیز برای تعامل بیشتر با ارتش چین داشتند. ارتش آزادی‌بخش خلق نه‌تنها در ساختار سیاسی داخلی چین نقش قدرتمندی دارد، بلکه با گسترش حضور جهانی خود، به بازیگری مهم در نظام بین‌الملل تبدیل شده است. از نگاه واشنگتن، ارتباط با رهبران ارتش چین نه‌تنها ابزاری برای جلوگیری از بحران، بلکه فرصتی برای تأثیرگذاری بر تفکر و رفتار جهانی پکن به شمار می‌رفت.
سایه‌ی بی‌اعتمادی
غلبه بر بی‌اعتمادی دیرینه‌ی پکن برای واشنگتن کار آسانی نخواهد بود. تلاش‌های ایالات متحده برای برقراری ارتباط نظامی با چین در فاصله‌ی سال‌های 1996 تا 1999 به اوج خود رسید. در این دوره، دو طرف با شتابی کم‌سابقه، توافق‌نامه‌ی نظامی دریایی 1998 را امضا کردند که هدفش جلوگیری از برخوردهای خطرناک میان نیروهای دریایی بود. همچنین یک خط ارتباطی مستقیم میان رهبران دو کشور، موسوم به «هات‌لاین واشنگتن-پکن» راه‌اندازی شد. این دو ابتکار در نشست تاریخی رؤسای‌جمهور جیانگ زمین و بیل کلینتون در همان سال به‌عنوان نماد همکاری جدید میان دو قدرت مورد ستایش قرار گرفتند.
در همان زمان، مقام‌های ارشد نظامی از وزارت دفاع آمریکا و ستاد مشترک ارتش نیز گفت‌وگوهایی را با همتایان چینی خود آغاز کردند تا درباره دکترین‌های نظامی تبادل نظر کنند و مانع از آن شوند که استقرارها و رزمایش‌های معمولی به‌اشتباه، نشانه‌ی آماده‌سازی برای حمله تلقی شود. حتی تبادلات محدودی در زمینه‌ی مسائل هسته‌ای از جمله ایمنی کلاهک‌ها و پروتکل‌های فرمان و پرتاب انجام گرفت.
اما این روند، دوام چندانی نداشت. دو کشور برداشت‌های کاملاً متفاوتی از هدف و ارزش این سازوکارهای ارتباطی داشتند. چین تمایلی نداشت ارتشش را بیش از اندازه در معرض دید قرار دهد، به‌ویژه با توجه به اختلاف شدید در قدرت نظامی دو کشور پس از جنگ سرد. در آن سال‌ها زیردریایی‌ها و هواپیماهای شناسایی آمریکا با آزادی عمل گسترده‌تری تا نزدیکی سواحل چین، از جمله در دریای جنوبی، فعالیت می‌کردند.
در پکن، استراتژیست‌های نظامی چنین تلاش‌هایی را غیرصادقانه می‌دانستند؛ از نگاه آنان، واشنگتن می‌خواست از این سازوکارها نه برای جلوگیری از درگیری، بلکه برای پایش و محدود کردن رشد نظامی چین استفاده کند. به باور آنان، توافق‌های اعتمادسازی به نفع آمریکا تمام می‌شود، چون این کشور را قادر می‌سازد در مواقع بحرانی، از این کانال‌ها برای کنترل شرایط و جلوگیری از پیشرفت برنامه‌های تسلیحاتی چین استفاده کند.
با این حال، مقام‌های چینی ارتباطات محدودی را با ارتش آمریکا حفظ کردند و کوشیدند از آن برای مهار عملیات شناسایی و استقرار نیروهای آمریکایی در مجاورت مرزهای خود بهره ببرند. اما پکن به‌شدت تلاش کرد تا این ارتباط‌ها مبهم و تشریفاتی باقی بمانند. نتیجه آن شد که به‌جای افزایش اعتماد، ابهام و نگرانی بیشتری در ذهن فرماندهان آمریکایی ایجاد شد.
اوج این بحران در حادثه سال 2001 نمایان شد: زمانی که یک جنگنده چینی، بر فراز دریای جنوبی چین با هواپیمای شناسایی EP-3 آمریکا برخورد کرد. هواپیمای آمریکایی مجبور به فرود اضطراری در جزیره‌ی هاینان شد و 24 نظامی آمریکایی دستگیر شدند. مقام‌های واشنگتن سعی کردند از همان کانال‌های ارتباطی سطح بالا استفاده کنند، اما با سکوت کامل پکن مواجه شدند. تماس‌ها بی‌نتیجه ماند و نیروهای آمریکایی 48 ساعت بازجویی و سپس 11 روز در بازداشت بودند.
استراتژی عدم شفافیت
در دهه‌های پس از آن، با شتاب گرفتن نوسازی ارتش چین، نگرانی واشنگتن بیشتر شد؛ اما رفتار پکن برعکس، بسته‌تر و مبهم‌تر شد. آمریکا بارها کوشید برای جلوگیری از حوادث ناخواسته، سازوکارهایی در حوزه‌های گوناگون از امنیت سایبری تا فضا ایجاد کند، اما هر بار با بی‌اعتنایی یا رد صریح چین روبه‌رو شد.
گفت‌وگوهای امنیتی میان دو کشور، از جمله مذاکرات دوران اوباما درباره امنیت سایبری، نتوانست حتی حداقل انتظارات را برآورده کند. به‌جای افزایش اعتماد، این تعامل‌ها غالباً بدگمانی بیشتری به‌بار آوردند. برای مثال، زمانی که ارتش آمریکا گروهی از افسران چینی را برای بازدید از آموزش‌های زرهی در پایگاه «فورت هود» تگزاس دعوت کرد، یکی از افسران چینی بعدتر گفت این نمایش‌ها تهدیدآمیز و با هدف ارعاب طراحی شده بود.
دلیل اصلی این رویکرد، بی‌اعتمادی عمیق و ساختاری پکن است. رهبران چین بیم دارند توافق‌های نظامی دوجانبه با آمریکا، برای همیشه به موقعیت نظامی پایین‌تر آن‌ها رسمیت ببخشد. از نگاه آنان، تدوین یک «کد رفتاری» برای نیروهای دو کشور در دریا و هوا در واقع به واشنگتن یک برگ برنده می‌دهد، چون آمریکا با تکیه بر آن می‌تواند عملیات خود در آب‌های مورد مناقشه را ادامه دهد و در صورت بروز بحران، راه خروج داشته باشد. این باور که شفافیت نظامی به‌طور نامتوازن به نفع آمریکاست، در میان فرماندهان ارتش چین ریشه‌ای و گسترده است.
امتناع از پیروی از مسیر شوروی
چین همچنین تمایل ندارد از الگوهای دوران جنگ سرد میان آمریکا و شوروی تقلید کند، چراکه نمی‌خواهد در چشم جهان به‌عنوان رقیب نظامی هم‌تراز شوروی دیده شود. در دهه 2000، پکن در چارچوب گفتمان «توسعه ملی» می‌کوشید خود را نه به‌عنوان قدرتی در حال «ظهور»، بلکه به‌عنوان کشوری در حال رشد اقتصادی معرفی کند.
در سال‌های اخیر، این روایت تغییر کرده است. پکن حالا می‌خواهد به‌عنوان ابرقدرتی جهانی شناخته شود. اما برخلاف شوروی سابق، چندان نگران خطرات تشدید تنش ناشی از روابط تیره با ارتش آمریکا نیست، بلکه آن را ابزاری برای بازدارندگی می‌داند.
در حالی که واشنگتن ترجیح می‌دهد با نمایش قدرت نظامی خود، پیامی شفاف درباره توان بازدارندگی‌اش بفرستد، پکن عمداً استراتژی ابهام و عدم پیش‌بینی‌پذیری را دنبال می‌کند تا نیروهای آمریکایی نسبت به هرگونه اقدام در نزدیکی چین مردد باشند. این رویکرد بیش از آن‌که نظامی باشد، سیاسی است.
هرچند برخی تحلیلگران و افسران ارتش چین خواهان شفافیت بیشتر هستند، اما رهبری حزب کمونیست چین به‌طور بنیادین ابهام را به‌عنوان مزیت استراتژیک خود می‌بیند. از دید آنان، ابهام انعطاف‌پذیری چین را در زمان بحران افزایش می‌دهد و قدرت بازدارندگی بیشتری به پکن می‌دهد.
در نهایت، تصمیم نهایی همیشه در دست حزب است. ارتش آزادی‌بخش خلق، بازوی مسلح حزب کمونیست محسوب می‌شود، نه صرفاً نیروی نظامی کشور. در چنین ساختاری، حزب اختیار مطلق تصمیم‌گیری در بحران‌ها را در اختیار دارد و هرگونه سازوکار اعتمادسازی را تهدیدی برای کنترل سیاسی خود می‌بیند.
ممکن است رهبران چین خطر بروز جنگ ناخواسته را دست‌کم بگیرند. از زمان جنگ کره تاکنون، پکن و واشنگتن درگیر تنش نظامی جدی نشده‌اند. شاید لازم باشد بحران بزرگی، مشابه بحران موشکی کوبا در سال 1962، رخ دهد تا رهبران چین به اهمیت ارتباط مستقیم نظامی پی ببرند.
اما آمریکا باید پیش از وقوع چنین بحرانی، کانال‌های ارتباطی اضطراری را ایجاد کند. این تلاش‌ها ممکن است به نتیجه کامل نرسند، اما در جهانی که دو ابرقدرت قرن بیست‌ویکم در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند، ایجاد چنین سازوکارهایی ضرورتی حیاتی است، پیش از آن‌که جهان دوباره در آستانه بحرانی شبیه کوبا قرار گیرد، این‌بار در منطقه هند-آرام.
دانیال دلاوری


نظرات شما