دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴
مقالات

سرمقاله وطن امروز/ چرا ماجرای ۱۳ آبان کهنه نمی‌شود؟

سرمقاله وطن امروز/ چرا ماجرای ۱۳ آبان کهنه نمی‌شود؟
پیام فارس - وطن امروز / «چرا ماجرای ۱۳ آبان کهنه نمی‌شود؟» عنوان یادداشت روز در روزنامه وطن امروز به قلم علی کاکادزفولی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: در قاب اول، ...
  بزرگنمايي:

پیام فارس - وطن امروز / «چرا ماجرای 13 آبان کهنه نمی‌شود؟» عنوان یادداشت روز در روزنامه وطن امروز به قلم علی کاکادزفولی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
در قاب اول، نوجوانی را می‌بینیم غرق در نور آبی تلفن همراهش، با هدفونی که او را از دنیای اطراف جدا کرده و به جهانی از ریتم‌های ناآشنا و چالش‌های مجازی اینستاگرام، یوتیوب و تیک‌تاک متصل می‌کند. سلیقه‌اش در موسیقی، شیوه‌ حرف زدنش و قهرمانانش گویی از سیاره‌ای دیگر آمده‌اند. در قاب دوم، والدین او نشسته‌اند و در ذهن‌شان، خاطراتی از روزهای پرالتهاب انقلاب، تصاویر غبارآلود جبهه‌های جنگ و سرودهایی که روزگاری خیابان‌ها را به لرزه درمی‌آورد، زنده است. نخستین و آسان‌ترین قضاوتی که از کنار هم قرار دادن این 2 قاب سر برمی‌آورد، یک کلیدواژه‌ آشنا و پرتکرار است؛ «شکاف نسلی». این مفهوم، همچون برچسبی آماده، به سرعت بر پیشانی هر تفاوت فرهنگی - اجتماعی چسبانده می‌شود. این فاصله البته یک واقعیت ملموس است؛ انکار تفاوت در سبک زندگی، در الگوهای مصرف رسانه‌ای و در زبان روزمره‌ میان نسل‌ها، انکار بدیهیات است اما آیا این تمام داستان است؟ آیا جامعه‌ ایران صرفاً میدانی برای تقابل نسل‌هاست؟ اگر بیش از حد به این پوسته‌ پرزرق‌وبرق تفاوت‌ها خیره شویم، در خطر نادیده گرفتن رودی قدرتمند، عمیق و خروشان هستیم که درست زیر پای‌مان در جریان است؛ پدیده‌ای شگفت‌انگیز و پایدار به نام «تداوم نسلی». این یادداشت سعی دارد نشان دهد چگونه رویدادهایی مانند 13 آبان، به جای آنکه یک خاطره‌ تاریخی بایگانی‌شده در کتاب‌ها باشند، به یک نظام معنایی زنده و پویا برای تفسیر رخدادهای جدید تبدیل می‌شوند و چگونه حتی نسل‌های جدید نیز ناخودآگاه، با حافظه‌ای که از گذشته به ارث برده‌اند، به تحلیل وقایع می‌پردازند؛ تلاشی برای دیدن آن رشته‌های نامرئی که حافظه‌ جمعی ما را به‌ رغم تمام تفاوت‌ها به یکدیگر پیوند می‌دهد. 
* معماری ذهن دنباله‌دار مشترک ما
تداوم نسلی مفاهیم انقلاب، زمانی توضیح‌پذیر می‌شود که بفهمیم حافظه جمعی در جامعه ایران با 2 منبع موازی تغذیه می‌شود؛ نخست «حافظه ارتباطی» که در خانواده زنده می‌ماند؛ روایت‌های والدین و پدربزرگ‌ها از روزهای پرالتهاب، عواطف شخصی نسبت به شهدا و ایثارگران محله و نشانه‌های ملموسی که تاریخ را از انتزاع بیرون می‌کشد. دوم «حافظه فرهنگی» است که در نهادهای جامعه ریشه می‌دواند؛ کتاب درسی، تقویم رسمی، سرودها و یادمان‌ها که معنا را از خطر فراموشی می‌رهانند و آن را به یک زبان مشترک ملی بدل می‌کنند. 
برای آنکه 13 آبان در گردش زمان تنها یک «روز» نماند و به صورت یک چارچوب تفسیری کار کند، 4 سازوکار اصلی به شکلی درهم‌تنیده عمل می‌کند.
بازار
1- سامان روایی: جامعه برای فهم رخدادها به ابرداستان نیاز دارد. در ایران معاصر، ابرداستان استقلال‌خواهی و مقاومت در برابر سلطه بیرونی، فصل‌های متعددی دارد و واقعه 13 آبان یکی از اوج‌های آن است. ارزش این سامان در انعطاف‌پذیری‌اش است؛ هم ساده و قابل ادراک عمومی است و هم انتزاع کافی برای پیوند خوردن با مسائل پیچیده امروز را دارد. وقتی بحران جدیدی رخ می‌دهد، این سامان روایی همچون نقشه‌ای آماده، مسیرهای اولیه فهم را روشن می‌کند.
2- قدرت کنش‌مندی آیین‌ها: حافظه، زمانی جمعی و پایدار می‌شود که بدن‌مند شود. راهپیمایی‌ها، مراسم مدرسه، نشست‌های تحلیلی دانشگاهی و حتی همخوانی یک سرود در یک مسابقه فوتبال، اجرای تکرارشونده‌ای از معنا هستند. آیین‌ها حافظه را از قفسه کتاب به میدان شهر می‌آورند و آن را به تجربه مشترک تبدیل می‌کنند. در اینجا استمرار مهم‌تر از شدت است؛ تکرار موزون است که معنای مشترک را حک می‌کند.
3- هم‌افزایی نهادهای اجتماعی و سیاسی: خانواده کارگاه ترجمه معنای ملی به زبان عاطفه روزمره است و نظام سیاسی، معماری‌ نهادی حافظه فرهنگی را بر عهده دارد. پیام رسمی در بستر خانواده، شخصی و ملموس می‌شود و روایت پراکنده خانوادگی در چارچوب ملی انسجام می‌یابد. این نسبت، مکمل است و تا هنگامی که چنین بماند، امکان فرسایش معنا کاهش می‌یابد.
4- همزمانی رخدادها و بازفعال‌سازی معنایی: حافظه تاریخی ذخیره‌ای از کدهای تفسیری است که بر اثر همزمانی با رخدادهای تازه فعال می‌شود. هنگامی که واقعه‌ای جدید با الگوی معنایی موجود همخوانی دارد، جامعه برای فهم آن به ذخیره گذشته رجوع می‌کند و در این رجوع، هم رخداد جدید معنا می‌گیرد و هم معنای قدیمی به‌روزرسانی می‌شود.
* جنگ 12 روزه و بازآغاز طبیعی یک روایت
با این چارچوب، می‌توان نسبت 13 آبان و جنگ 12 روزه را فهمید؛ جنگ 12 روزه رخدادی تبیینی بود که به جامعه امکان داد ذخیره معنایی مقاومت را دوباره فراخوانی کند. این فراخوانی در 3 سطح رخ داد.
الف- میانبر ذهنی برای فهم مشترک: در برابر سرعت و پیچیدگی اطلاعات، ذهن جمعی به نقشه‌های آماده نیاز دارد. روایت 13 آبان چنین نقشه‌ای بود. مفاهیمی چون صیانت از استقلال، مساله مداخله خارجی و ضرورت بازدارندگی به مثابه برچسب‌های مفهومی از پیش آشنا عمل و شلوغی داده‌ها را به الگو بدل کردند. این میانبر، ساده‌سازی مفرط نیست؛ نوعی اقتصاد توجه است که اجازه می‌دهد جامعه در شرایط عدم قطعیت، جهت‌گیری بنیادین خود را حفظ کند.
ب- بازتولید نمادین در فضای عمومی: همزمان با تشدید بحران، نشانه‌های بصری و شنیداری مرتبط با حافظه مقاومت در فضای شهری و رسانه‌ای پررنگ شد اما نکته مهم‌تر تبدیل همین نشانه‌ها به قالب‌های تازه بود. تصاویر دیواری، کلیپ‌های کوتاه، روایت‌های روزمره در شبکه‌های اجتماعی و بازخوانی‌های رسانه‌ای از فصل‌های گذشته، نوعی ترجمه نسلی را رقم زد که فاصله میان زبان والدین و فرزندان را کاهش می‌داد. این ترجمه، بازنویسی خلاق معنای مشترک در ظرف‌های جدید بود.
پ- جریان حافظه در زیست آینده: نسل‌های جدید در بازنمایی این معنا، صرفا مخاطب نبودند؛ آنها تولیدکننده نیز بودند. از روایت‌های میدان‌محور جوانان در رسانه‌های نو تا سازماندهی‌های خرد برای کمک‌رسانی و آگاهی‌بخشی، نشانه‌ای از جابه‌جایی معنا از حافظه به کنش دیده شد. وقتی معنا به کنش تبدیل می‌شود، از خطر موزه‌ای شدن می‌گریزد و در زیست ‌جهان نسل نو ریشه می‌زند.
* تفاوت بر سر «سبک» است؛ معناها مشترکند
در بحث‌های روزمره، شکاف نسلی اغلب با تفاوت‌های سبک سنجیده می‌شود؛ موسیقی، پوشش، زبان، پلتفرم‌های ترجیحی و ذائقه‌های فرهنگی. تداوم نسلی اما در سطح معنا کار می‌کند؛ مفاهیم کلیدی مانند تمامیت ارضی، امنیت ملی، کرامت و عدالت، استقلال و خوداتکایی. وقتی اختلافات به سطح «چگونه گفتن» و «چگونه تحقق دادن» منتقل می‌شود، امکان گفت‌وگو افزایش می‌یابد. به تعبیر دیگر، اختلاف بر سر شکل اتاق‌هاست نه ستون‌های ساختمان. جنگ 12 روزه این نکته را روشن کرد که در سطح معنا، اجماع‌های پنهان زیادی وجود دارد که در موقعیت‌های بحرانی به سطح می‌آیند و رفتار جمعی را هدایت می‌کنند.
* رسانه‌ها و بازآرایی ظرف معنا
گردش معنا از انحصار رسانه‌های رسمی خارج شده و به میدان شبکه‌های توزیع‌شده وارد شده است. این تغییر نه تهدید ذاتی برای حافظه مشترک است و نه تضمین خودکار تداوم آن، بلکه فرصتی برای «چندگانگی حاملان معنا» است. هرچه روایت‌های رسمی از ظرفیت هم‌سخنی با زبان‌های جدید و شیوه‌های بیانی نسل نو بیشتر برخوردار شوند، شانس ریشه ‌دواندن معنا در لایه‌های عمیق‌تر افزون‌تر می‌شود. در عمل، بسیاری از بازاندیشی‌های موفق همین مسیر را طی کرده‌اند؛ تبدیل یک نشانه آشنا به روایت‌های کوتاه، اتصال روایت ملی به تجربه‌های خرد روزمره و پیوند میان تحلیل استراتژیک و عاطفه اجتماعی.
* خانواده به مثابه نقطه آغازین طراحی روایت
در بسیاری از خانه‌ها، رخدادهای زیسته ابتدا خاطره‌ای عاطفی هستند و سپس امتداد این خاطره‌ها به یک روایت ملی می‌رسد. نقش خانواده، پیوند زدن عاطفه با معناست؛ تبدیل کلیت استقلال‌خواهی به مراقبت از وطن در زبان ساده روزمره. در سوی دیگر، اگر تجربه زیسته نسل جوان با نشانه‌های معنادار همراه شود، کانال انتقال فعال‌تر می‌شود. مواجهه با تهدید، مشارکت‌های داوطلبانه و گفت‌وگوهای بین نسلی پیرامون رخدادهای تازه، میدان‌هایی هستند که در آنها «معنای ذخیره» به «معنای تجربی» بدل می‌شود. این تبدیل است که تداوم را از حد روایت به سطح هویت ارتقا می‌دهد. سرگذشت‌های شخصی در جنگ 12 روزه نیز با همین نسبت در امتداد واقعه 13 آبان قرار می‌گیرند و فهم و بازتفسیر می‌شوند. 
* سیاست تنها تولید پیام نیست؛ معماری حافظه است
نظام سیاسی وقتی در جایگاه معمار حافظه می‌نشیند، با 2 چالش روبه‌رو است؛ از یک سو باید ستون‌های معنا را حفظ کند و از سوی دیگر باید به ظرف‌های تازه اجازه رشد دهد. این کار تنها با انباشت پیام ممکن نیست، نیازمند شبکه‌ای از تجربه‌های معتبر است. در بزنگاه‌هایی مانند جنگ 12 روزه، هنگامی که تجربه مشترک شکل می‌گیرد، پیام‌ها با واقعیت پیوند می‌خورند و «اعتبار معنایی» می‌یابند. اعتبار معنایی در نهایت همان سرمایه‌ای است که حافظه را از فرسودگی محافظت می‌کند. اگر 13 آبان صرفا یک «روز» بماند، دیر یا زود در رقابت حافظه‌ها فرسوده می‌شود. آنچه این روز را از فرسودگی می‌رهاند، تبدیل شدنش به «چارچوب تفسیر» است؛ چارچوبی که با رخدادهای تازه به گفت‌وگو می‌نشیند، از آنها معنا می‌گیرد و به آنها معنا می‌دهد. جنگ 12 روزه نمونه‌ای از این گفت‌وگو بود. جامعه برای فهم بحران به چارچوب مقاومت رجوع کرد و در عین حال، همان چارچوب را با تجربه‌های تازه بازتعریف کرد. به این ترتیب، 13 آبان نه به عنوان یادبود، بلکه به صورت یک الگوی زنده در تحلیل امروز حاضر شد. 
13 آبان کهنه نمی‌شود چون «روز» نیست؛ «روش» است. روشی برای معنا دادن به جهان پیرامون در مواجهه با تهدید و آزمون. این روش در میدان رخدادهای تازه به صورت طبیعی فعال می‌شود. جنگ 12 روزه به عنوان آزمونی واقعی نشان داد چگونه معنای مقاومت می‌تواند دوباره به زبان مردم و تجربیات واقعی آنها برگردد. وقتی معنایی در سطوح خانواده، مدرسه، رسانه و میدان تجربه همزمان جاری است، از فرسودگی می‌گریزد.


نظرات شما